محیا مستانی
برای من، نقاشی راهیست برای دوباره ساختن، جایی میان تاریکی و نور. سفر من با تجربه آغاز شد،هر بوم، زمینی ناشناخته بود که بر آن قدم گذاشتم تا خودم را کشف کنم—جایی که درون و بیرون در هم میآمیزند و احساسات بیواسطه خود را نشان میدهند.
درون رنگها، راه نجاتی هست؛
حتی اگر فقط یک حس را بیدار کند.
نقاشی برای من راهیست برای کشفِ احساس، حافظه و حضور — از مسیرِ زبانِ انتزاع. نقاشی میکنم تا به ناگفتهها نزدیک شوم؛ تا سکوت را ترجمه کنم، به نادیدنی شکل بدهم، و برای حالاتی که در قالبِ واژه نمیگنجند، فضا بسازم.
در هر اثر، به دنبال لحظهای معلق هستم؛ جایی میان وضوح و ابهام، میان قطعیت و دودلی. بافت، بخشی حیاتی از فرایندِ کار من است. بافتها سطح را زنده میکنند؛ سطحهایی که بهنظر میرسد حافظه دارند — سطحهایی که تنش، زخم، نرمی را در خود نگه میدارند. رنگ برای من فقط ابزار تزئین نیست؛ رنگ در نقاشیهایم بار احساسی دارد، واکنشیست، شهودیست.
نقاشیهایم اغلب از دلِ تجربههای درونی پدید میآیند؛ لحظاتی از گسست، سکون یا دوگانگی. روند خلق اثر برای من، لایهلایه است؛ هم از نظر تکنیکی، هم مفهومی. شاید یک نقاشی با یک حرکتِ آنی آغاز شود، اما در ادامه تبدیل میشود به گفتوگویی میان آنچه خود را نشان میدهد، و آنچه پنهان میماند.
من جهان را همانطور که هست تصویر نمیکنم. آنچه میکوشم بازنماییاش کنم، حسِ زیستن درونِ این جهان است.
آثار
من

در دل تاریکی

مه زاد

مانترای سفید

?can you see the light in the darkness

زیر پوست شهر
من جهان را همانطور که هست تصویر نمیکنم.
آنچه میکوشم بازنماییاش کنم، حسِ زیستن درونِ این جهان است.
آخرین
رویدادها

ایندکس

قاب خیال
